✿ Our Little Princess ✿

فقط 5 هفته دیگه ...

دختر ناز و مهربونم روز شماری های مامانت تمومی نداره ، انشالله پنج شنبه اگه قسمت شه جشن سیسمونی خودمونی میگیریم .. یه پیرهن برای خودم خریدم که بپوشم ، یه پیرهن خوشگل دیگه هم آنلاین خریدم که هنوز به دستم نرسیده .. میخوام باهاش عکس حاملگی بگیرم . خاله اعظم دعوتمون کرده بود جشن تولد یکسالگی دختر خوشگلش آنیل جون ، ولی بهش گفته بودم شاید نتونم بیام ، یعنی دو دل بودم ولی چون نمیتونم خیلی به حالت نشسته باشم ناراحت بودم که نمیتونم برم . ولی خب همون لحظه آخر با خبر شدم مامان حسین داره میاد . مادرشوهر و خواهرشوهرو دخترش النا اومده بودن تا ساعت 7 عصر با ما بودن بعدش رفتیم یه دور گشتیم و رفتن .. باید تا چهارشنبه رو در...
26 مرداد 1394

فقط 6 هفته دیگه ..

کوچولوی دوست داشتنی من .. روز به روز بی تاب تر میشم واسه بغل کردنت   .. وقتایی که خودتو جمع میکنی یه جا و میتونم لمست کنم خدا رو هزار بار شکـر میکنم بالاخره شروع کردم برات عروسک و آویز نمـدی درست کنم .. همش از اینترنت یاد گرفتم ، امیدی نداشتم ولی مث اینکه دارن خوب از آب در میان .. مامانم تصمیم گرفته برات جشن سیسمونی بگیـریم ..کلی کار داره که من عاشقشونم و همین کارا سرمو گرم میکنه تا روزا زودتر بگذره هوای شهرمون هم بهتر شده و میتونم بیرون بگردم .. کلی وسایلای خوشگل برات خریدیم که عکسشونو میذارم یکی از حسای خیلی خوبم هم اینه که دوستام یکی یکی دارن حامله میشن انشالله همه به سلامتی نی نی های نازشون رو بغل ک...
19 مرداد 1394

فقط 7 هفته دیگه ..

سلام به دوستای خوبم که میان یواشکی میخونن و میرن سلام دخملی ناز و شیطونکم این مدتی که نبودم همش سرم گرم بود ولی هرچه قدر هم سرگرم باشم بازم لحظه شماری میکنم تا زودی بغلت کنم و بو بکشمت 31 تیر رفتم پیش خانوم دکتر برای چکاپ ، همچنان در حالت بریج هستی دخترم.. خانوم دکتر دستم رو برد و گذاشت روی سرت.. ذلم ضعف رفت برات   61 کیلو شدم ، فشارم هم نرمال بود . قند خونم خوب بود و فقط یه خورده کم خونی داشتم و عفونت ادراری برای کم خونیم خانوم دکتر گفتن روزی دوتا قرص آهن بخورم و یه قرص 5 روزه هم دادن برای عفونت جزیی که داشتم . و قرار شد یکماه دیگه دوباره ویزیت شم .. 4 مرداد ماه هم چکاپ تیروئیدم بود که خد...
11 مرداد 1394
1